دانــش دوســت مــا

دانــش دوســت مــا

***به وب من خوش آمدید ، نظر فراموش نشه ***
دانــش دوســت مــا

دانــش دوســت مــا

***به وب من خوش آمدید ، نظر فراموش نشه ***

پندهای طلایی انیشتن ۱

پندهای طلایی انیشتن 

 

اگر خواهان رسیدن به قله های موفقیت و خواسته های واقعی تان هستید حتماً نکته هایی را که در زیر آمده جدی بگیرید:

۱) کنجکاوی را دنبال کنید:من هیچ استعداد خاصی ندارم. فقط عاشق کنجکاوی هستم».چگونه کنجکاوی خودتان را تحریک می کنید؟ من کنجکاو هستم، مثلا برای پیدا کردن علت اینکه چگونه یک شخص موفق است و شخص دیگری شکست می خورد. به همین دلیل است که من سال ها وقت صرف مطالعه موفقیت کرده ام شما بیشتر در چه مورد کنجکاو هستید؟پیگیری کنجکاوی شما رازی است برای رسیدن به موفقیت. 

 

سایت ایران پایا  

  _______________________________________________________________ 

 باز هم ازینا هست ، در سری های بعد براتون میگذارم ...

دکتر شریعتی

 

 

 اگر دروغ رنگ داشت؛ هر روز شاید؛ ده ها رنگین کمان
در دهان ما نطفه می بست و بیرنگی کمیاب ترین چیزها بود
اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت؛ عاشقان سکوت شب را ویران میکردند
اگر براستی خواستن توانستن بود؛ محال نبود وصال !
و عاشقان که همیشه خواهانند؛ همیشه میتوانستند تنها نباشند

اگر گناه وزن داشت؛ هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد ؛
تو از کوله بار سنگین خویش ناله میکردی ... و من شاید ؛ کمر شکسته ترین بودم

اگر غرور نبود؛ چشمهایمان به جای لبهایمان سخن نمیگفتند ؛
و ما کلام محبت را در میان نگاههای گهگاهمان جستجو نمیکردیم

اگر دیوار نبود؛ نزدیک تر بودیم؛ با اولین خمیازه به خواب میرفتیم
و هر عادت مکرر را در میان ۲۴ زندان حبس نمیکردیم

اگر خواب حقیقت داشت؛ همیشه خواب بودیم

هیچ رنجی بدون گنج نبود ... ولی گنج ها شاید بدون رنج بودند
اگر همه ثروت داشتند؛ دل ها سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند
و یکنفر در کنار خیابان خواب گندم نمیدید؛ تا دیگران از سر جوانمردی؛
بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند، اما بی گمان صفا و سادگی میمرد .... اگر همه ثروت داشتند

اگر مرگ نبود ؛
همه کافر بودند ؛
و زندگی بی ارزشترین کالا بود
ترس نبود ؛ زیبایی نبود ؛ و خوبی هم شاید

اگر عشق نبود ؛
به کدامین بهانه میگریستیم ومیخندیدیم؟
کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم؟
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب میاوردیم؟
آری بی گمان پیش از اینها مرده بودیم .... اگر عشق نبود

اگر کینه نبود؛
قلبها تمامی حجم خود را در اختیار عشق میگذاشتند

اگر خداوند؛ یک روز آرزوی انسان را برآورده میکرد
من بی گمان دوباره دیدن تو را آرزو میکردم و تو نیز هرگز ندیدن مرا
انگاه نمیدانم براستی خداوند کدامیک را می پذیرفت
دکتر شریعتی


این جمله گاندی را از دست ندهید

 

  

  

درد من تنهایی نیست؛ بلکه مرگ ملتی است که گدایی را قناعت؛ بی عرضگی را صبر و با تبسمی بر لب این حماقت را حکمت خداوند می نامند.

نهار با خدا

یک بچه ی کوچیک می خواست خدا رو ببینه.

اون میدونست که برای دیدن خدا راه درازی در پیش داره.

لوازمش رو برداشت و سفرش رو شروع کرد.

کمی که رفت ,با پیرزنی روبرو شد.پیرزن توی پارک نشسته بود

و به چند تا کبوتر زل زده بود.پسر کنار او نشست و کوله پشتیش رو باز کرد.

تازه می خواست جرعه ای از نوشیدنی ش رو بنوشه که احساس کرد پیرزن گرسنه س.

پسرک به اون تعارف کرد.

پیرزن با تشکر زیاد , قبول کرد و لبخندی زد.

لبخند او برای پسرک آن قدر زیبا بود که هوس کرد دوباره آن را ببیند

پس دوباره تعارف کرد و دوباره پیرزن به او لبخند زد. پسرک بسیار خوشحال بود.

آنها تمام بعدازظهر را به خوردن و تبسم گذراندند , بدون گفتن حرفی.

با تاریک شدن هوا پسرک احساس خسته گی کرد , بلند شد و آماده ی رفتن شد.

چند قدم که برداشت دوباره به سوی پیرزن دوید

و او را در آغوش گرفت و پیرزن هم لبخند بسیار بزرگی زد.

هنگامی که پسر به خانه اش برگشت , مادرش از چهره ی شاد او متعجب شد.

 

پرسید:” چی شده پسرم که این قدر خوشحالی؟ پسر جواب داد: من با خدا نهار خوردم.

و قبل از واکنش مادرش اضافه کرد:

“می دونی مادر, اون قشنگترین لبخندی رو داشت که من تا حالا دیده ام.”

و اما پیرزن نیز با قلبی شادمان به خانه اش بازگشت.

پسرش با دیدن چهره ی بشاش او پرسید:”مادر , چی تو رو امروز این جور خوشحال کرده؟”

و اون جواب داد:” من امروز با خدا غذا خوردم.”

و ادامه داد:”اون از اون چیزی که انتظار داشتم جوان تر بود.”

ما نمی دانیم خدا چه شکلی است.

مردم به خاطر دلیلی به زندگی ما وارد می شوند؛بله یک دلیل.

پس چشمان وقلبهای تان را باز کنید. ممکن است هر جا با خدا روبرو شوید.

داستان مردی که در جزیره گم شد...

داستان مردی که در جزیره گم شده بود !!  

 

 

کشتی مردی در یک طوفان عظیم غرق شد اما این مرد به طرز معجزه آسایی نجات یافت و...

ادامه مطلب ...