وقتی فکر میکنم میبینم آرومترین لحظه های عمرم اون لحظه هایی بودن که به یاد خدا بودم وسختترین لحظه هام لحظه هایی که اونو فراموش کردم
خیلی وقتا یه چیزایی خواستم که واسشون خیلی اذیت شدم اما بعدش میبینم اگه از ته دل از خدا خواسته بودم اینقدر اذیت نداشت اذیت شدم چون خدارو یادم نبود و از اون نخواستم
وقتی حس کنیم بهمون گوش میده دوسمون داره و ایمان داشته باشیم همه وجودمون میشه آرامش
تا حالا به آرامشی که شبای قدر دارن یا آرامشی که حرم اماما یا مسجد داره فکر کردیم؟
میبینید؟هرجا یاد خدا هست پر آرامشه
این شبا از ته دل ازش بخوایم
از ته دل حسش کنیم تا به آرامش برسم
خدا دور نیست گاهی ما چشامونو میبندیمو نمی بینیمش
این متنو بخونید خیلی قشنگه:
ملاصدرا می گوید
خداوند بی نهایت است و لامکان و بی زمان
اما به قدر فهم تو کوچک می شود
و به قدر نیاز تو فرود می آید
و به قدر آرزوی تو گسترده می شود
و به قدر ایمان تو کارگشا می شود
یتیمان را پدر می شود و مادر
محتاجان برادری را برادر می شود
عقیمان را طفل می شود
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه می شود
در تاریکی ماندگان را نور می شود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
محتاجان به عشق را عشق می شود
خداوند همه چیز می شود همه کس را...
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس
بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبان هایتان را از هر گفتار ناپاک
و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار
و بپرهیزید از ناجوانمردی ها، ناراستی ها، نامردمی ها ...
چنین کنید تا ببینید چگونه
بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان می نشیند
در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان می کند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز می خواند
مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟