این روزهای فاصله
اونوقتها که در شروع و ابتدای این قصه بودیم
٬با همه نا آشنایی به من بی مهابا اعتماد کردی
و همه دریچه قلب و ذهنت رو برام باز گذاشتی تا خونه کنم٬
و اینروز ها که از آشنایی مون میشه گفت چند سالی گذشته
انگار به من و عشقم تردید داری!
نمیدونم و برای من پذیرفته نیست
نه اینکه از تو گلایه ایی باشه
بلکه چیزی در بطن و ذهن من نیست
و فکر میکنم ما تاوون اینروز ها رو از برای چه و که میدیم
آیا این تاوون رفتار های منه که جز تو نمی اندیشم
ایا این تاوون عشق بیکران توست که منو تمام و کمال میخوای
و من باز می اندیشم در ذهن و باورم که من همه وجودم مال توست
پس درد از کجاست
اینروزا فاصله رو تو از من می بینی و رفتارم مگه نه؟
ومن که به خودم و درونم نگاه میکنم
هیچ٬ جز تو نمی بینم
آیا این راه رو از ابتدا شروع کردیم
برای آغاز این دردهای ممتد و مزمن؟
به کجا میریم ما؟!
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و سوم خرداد ۱۳۸۹ ساعت 8:30 توسط مهرداد
|