می خواستم که با تو بخوانم غزل نشد
چشمت نریخت بر کلماتم عسل نشد
می خواستم که این غزل تازه ام شود
مانند چشم های تو ضرب المثل نشد
وقتی که «روح قدسی حافظ»مدد نکرد
دستی زدم به دامن شیخ اجل نشد
از کوچه باغ نرگس شیراز رد شدم
محصولم از طراوت شان یک بغل نشد
گفتی که سخت زلزله خیز است عشق، حیف
یک شعله سهم شعر من از این گسل نشد
گفتم که شمعدانی ات از ماه می خرم
یا ترمه ترمه روسری ات از زحل... نشد
این بار نیز خسته سرم گیج می رود
این باز نیز جدول بغرنج حل نشد
وقتی این شعر را خواندم تمام وجودم راقلقلک فرا گرفت آخه تو رو هر روز در کلاس با کارات منو می قلقلانی کارهایی مثل خوردن با عروسکت بازی کردن و کفش هایت را با آب قمقمه ات تمیز کردن.
ایول اقای نگهداری.
حال کردم.
دمتون گرم.